لااقل عاشق معشوقه ی آدم نشوید
که به فتوای همه مظهر حق الناس است
+شاعر: نفیسه سادات موسوی
+ ^_^
لااقل عاشق معشوقه ی آدم نشوید
که به فتوای همه مظهر حق الناس است
+شاعر: نفیسه سادات موسوی
+ ^_^
در نبودت خوب خیاطی شدم
صبح تا شب چشم می دوزم به در
+شاعر: فرامز عامری
می توانستم فراموشت کنم اما نشد!
زندگی یعنی همین؛ جبری، به نام اختیار
+شاعر: پوریا شیرانی
بوی گیسویت نمی آید؛ فغان زین روسری
باد را باید که بسپارم؛ رضاخانی کند...
+شاعر: حمزه کریم تباح فر
+عنوان:مهدی نور قربانی
مردم آقای مهربانم باز؛
راه داده مرا...
خدا را شکر...
ان شاء الله؛
این چند روز رو مهمان امام رئوف هستم
و
نائب الزیاره دوستان...
+التماس دعا دارم ازتون
دعا کنید دست پر و با معرفت برگردم...
+اگر پیغامی داشتید؛ بفرمایید برسونم...
کامنت ها رو چک میکنم...
هوشیار باش!!!
این که
در سینه ات می تپد نهنگ نیست...
ماهیِ کوچکی ست
که
بی تاب شده...
ماهیِ کوچک را
اگر بی تاب کنی؛
از نهنگ هم خطرناک تر است...
ان شاء الله
سال بعد تولد حضرت بابا؛
یا در حال جوراب هدیه دادن باشید؛
یا در حال جوراب هدیه گرفتن :)))
برید این مداحی رو گوش کنید
و
حسابی شادی کنید :)))
+دیگه تولد حضرت بابا نزدیک شده
و
مام در حال نا پرهیزی :))
+این مداحی از وب منور بزرگوار گرفته شده...
+ان شاء الله امام زاده و گلزار شهدا نائب الزیاره هستم...
+همیشه میگم اگه اشکی جاری شد؛
این دفعه میگم اگه لبخندی نشست روی لباتون
التماس دعا....
+شما از همین امشب تا شب تولد حضرت بابا
از عیدی های معنوی ما بهره مندین
+دوستانی هم که میرن اعتکاف برامون دعا کنن...
دل تنگی؛
همیشه معلولِ دوری نیست!!!
گاهی؛
دلت؛
برای آن ای تنگ می شود
که
از رگ گردن نزدیک تر است به تو....
+آخدا ما دلمان زیارت می خواد
آرامِ آرامِ آرام
بی تابِ بی تابِ بی تاب
تشنه یک لحظه دیدار توام حالِ مرا
روزه داری لحظه افطار می فهمد فقط
+شاعر: محمد مهدی نورقربانی
+یا امام رضا ع تو بخواهی؛
تمام کائنات دخیل می شوند تا سرایت را پرسه زنم...
+حال خراب مرا فقط سر گذاشتن روی سنگ فرش های باب الجواد؛
خوب می کند...
خواستم لب تاب رو خاموش کنم
و
برم بخوابم
که
اینو دیدم:
رود دریا شدنی نیست؛ اگر بنشیند...
لذت وصل؛ به جان کندن و دشواری هاست...
+شاعر: حسن رحمانی نکو
دلم می خواهد؛
گوشی را بردارم؛
شماره اش را بگیرم؛
تند تند بخوانم:
باز هواییم کن
دار و ندارمو بگیر
کربلاییم کن...
بگوید:
بترکی دختر الهی...
شهید شی...
بگویم:
... جان می شود برایم حمد بخوانی؟؟؟
دلم گرفته...
امتحان دارم...
امتحانی سخت...
دستت را از همان راه دور؛
مثل همیشه بگذار روی سینه ام
و
حمد بخوان برایم...
امّا
حق من بر شما،
آن است که:
به بیعت خود وفادار باشید
و
در بود و نبودم خیرخواه من باشید
و
هر گاه شما را می خوانم اجابت کنید
و
هر گاه فرمان می دهم اطاعت نمایید.
+خطبه 34 نهج البلاغه
حقوق متقابل مردم و رهبری
توجه
توجه
کربلا؛
از آنچه فکر می کنید؛
به شما نزدیک تر است....
جلوتر از علمدار حرکت نکنید...
+اللّهم احفظ امامنا الخامنه ای...
با خودم فکر میکنم؛
چرا از تاریکی می ترسم؟؟
به این نتیجه رسیدم:
خدا نور است!
روح من خدایی ست!
روح به نور گرایش دارد!
غیر خدا تاریکی ست مگر خدایی شده باشد!
از غیر خدا باید گریخت!
پس روح از تاریکی می گریزد!
+دریافتم شب ها فیلسوف هم می شوم...
هوایِ بهار،
خواب آور است، درست
اما
آن چه
لا لایی ام شده این روز ها،
شوق دیدن توست؛
در خواب...
این که
تفکر عبادت است را می دانم؛
اما
این که
نماز را باطل می کند یا نه...
+تو خود بخوان حدیث مفصل...
نماز صبح را که
یادم نیست خوانده ام یا نه!
نماز ظهر را هم که
دو رکعتی خواندم...
خدا به خیر بگذراند الباقی را...
+فکر کنم فاتحه ام را قبل تر ها خوانده اند!