من
حق نیستم
ولی؛
اینجا
جمع، جمع کوفی هاست...
من
حق نیستم
ولی؛
اینجا
جمع، جمع کوفی هاست...
کاش می شد،
بروم نجف ...
بروم پیش بابایم
ببینم بعد هم کسی جرات دارد
دخترش را اذیت کند؟؟؟؟؟
تنهایی یعنی
دست هایت یخ کند
و
جز چادرت چیزی نباشد
که
گرمشان کند...
یعنی
لیست تمام وبلاگ هایی که دنبال می کنی را بخوانی
تمام عکس های اینستا را چک کنی
تلگرام به آن طویلی ات را دانه به دانه چک کنی
مداحی گوش بدی و گریه کنی
کلی این پهلو و آن پهلو کنی
و
....
ولی
هنوز هم هم صحبتی برایت پیدا نشود....
این جا
کرمان است
ولی
هر وقت
که
باران می بارد،
من
فقط
یاد بین الحرمین می افتم...
می باره بارون
روی سر مجنون
توی خیابون رویایی
می لرزه پاهام
بارونیه چشمام
میگه خدایی تو آقایی
دلم
واسه اون چیزایی
که
قسمتم نیست
یا
نداشتم
یا
ندارم
نمی سوزه...
دلم
برای
چیز هایی می سوزه
که
رزقم بودن
ولی
گناهام باعث شد
نصیبم نشن...
+دلم دعای کمیل میخواد....
الهی بمیرم
برای غم عمه جانم...
این روزا
حتی وقتی اسم غریبی شون میاد
اشکم سرازیر میشه...
حالا میفهمم
چرا وقتی روضه علی اکبر می خونن،
از پدرای شهدا عذرخواهی میکنن
اگه تو مجلس باشن هواشونو بیشتر دارن....
فقط یه اسیر حال اسرا رو میفهمه
فقط یه تشنه عطش رو میفهمه
فقط یه غریب حال غریب رو میفهمه...
ما هیچ وقت نمی تونیم
مصائب ائمه رو کامل درک کنیم
ولی
همون یه ذره ای که سرمون میاد
کافیه تا جگرمون رو آتیش بزنه....
سخت ترین حس دنیا،
اینه که
حس کنی،
هیچ کس پشتت نیست...
این روزا
دلم رو
فقط
با یه چیز میتونم آروم کنم؛
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ!!!!!؟؟؟؟؟
با گریه های هر شبم
دنبال مرهم نیستم
این بار بشکن بغضمو
فکر غرورم نیستم...
+دلم
به وسعت دنیا
گرفته آقا جان....