می خواستی نشان بدهی مادری ترى...
+اینو ۱۵ام نذاشتم تا بمونه برا روز آخریه که باهاش خدا رو به دل شکستت دعوت کنی
+إلتماس دعا
می خواستی نشان بدهی مادری ترى...
+اینو ۱۵ام نذاشتم تا بمونه برا روز آخریه که باهاش خدا رو به دل شکستت دعوت کنی
+إلتماس دعا
خدایا مبادا از چشمت افتاده باشم!
إلهی و ربی من لی غیرک؟!
خدایا در این ساعات پایانی بیامرز ما را...
إلهی العفو
یقینا بوی خون می دهد؛ کوچه های غزه!!!
اللهم فک کل اسیر...
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
آن هم با دست های تهی!
خدایا در این سحرهای باقی مانده به کرمت لبریزمان کن...
به فواره کوچک آرزوها
به قطره های رقصان باران
به گلبرگ های رها در آب
به دنیا؛
سلام...
همدیگه رو به حق سفارش کنید!
بیاین بهم سفارش کنیم خوبی ها رو
اولین قدم با من!
برای بچه های غزه کاری بکنیم...
با یک پست ثابت یه خطی: "غزه قلب من است"
یا روزی نیم خط از اونا نوشتن یا...
حالا که دیگر خبر ها آنقدر داغ نیست
حالا که از لحظه لحظه نماهنگ خبری نیست؛ می نویسم!
هر موشک؛ یک پست
پا یا پای؛ آنقدر مینویسم که اربابت شیطان به سراغم آید...
لبیک یا مولا
که؛
این مشت ها و فریاد ها؛
تل آویو را لرزاند...
پیش لرزه ای سهمگین!
شنیدن کی بود مانند دیدن
یا من یحول بین المرء و قلبه
(جوشن کبیر)
تو طول هفته مثه ماه رمضون میمونه از نظر اجابت!
حالا ببین شب جمعه ماه رمضون دیگه چیه!
(نقل به مضمون پا منبر حاج آقا پناهیان)
+ امشب رو غنیمت بدونید
+ إلتماس دعای زیاد
نه بخاطر هیچ پلاکاردی که
بخاطر خدا و بخاطر کودکان بی سلاح و به احترام بشریت میرویم!
چه پر برکت میکند رمضانم را مشت های رو به شیطان و لبیک به مولایم...
دو جرعه؛
سه جرعه؛
...؛
ده جرعه؛
سی جرعه
باز هم؛
به تلذی افتاده است...
نگاهت را؛ نه چند لحظه
نه چند سال
که یک عمر عطش دارد!
گفت:هر وقت خواستم بگم؛
از خودم پرسیدم؛ چرا من نه!!!
به شرط آنکه قلمت دربند نباشد...
+بابت فونت؛نوع نگارش؛دیر جواب دادن کامنتا؛خاموش خوندن وباتو شرمنده:(
آنقدر گریه کردم که خوابم برد...
+ممنون بابت محبتتون و کامنتاتون و التماس دعا
این روزها را...
سخت میگذرند؛
اما؛
با باوری عمیق به حضورت
آنقدر که در باورشان نمی گنجد؛
نگاه کنم و لبخند بزنم و حرفای مهرانه و دیگر هیچ...
۲.شکر
۳.دلتنگ خودنویسی ها و بچه هاشم
۴.نتم قطعه
۵.بغضم که ترکید و خالی شدم میام
۶.ته خطی؛اون روز تب ولرز کردم که نیومدم
۷.کامنتا خونده میشه