از من حدود و مرز هایم را گرفتی
در نقشه ات جایی ندارد سرزمینم...
+شاعر: شیرین خسروی
از من حدود و مرز هایم را گرفتی
در نقشه ات جایی ندارد سرزمینم...
+شاعر: شیرین خسروی
آغوش تو امنیت دریاست، امّا؛
از من تمامِ آسمانم را گرفته است...
+
خون می خورم شاید بخندانم تو را باز
اندوه، مغز استخوانم را گرفته است
+شاعر: طاهره خنیا
من در نماز خود، به چه کس اقتدا کنم؟
وقتی یقین جوانه ی دیگر نمی زند...
+شاعر: مریم افضلی
بعد تو دارد؛ مدینه غربتی بی حد و مرز
خانه های شهر ... درها... کوچه ها... دیوار ها
+سیده تکتم حسینی
شاعرم در رخ من غصه و غم پیدا نیست
صورتم را به غزل سرخ نگه داشته ام
+سید روح الله فریدونی
+عنوان: پاک باخته
+نمی دونم کی جرات پیدا میکنم خط خطی هامو تو وبم بذارم :/
گاهی؛
فکر میکنم،
کاش چاهی بودم در مدینه...
کاش پنهان کننده و التیامِ اشک های مولایم؛ می شدم...
هیچ وقت،
یادم نمی رود...
چشم های پر التماسِ آن پسرک
در آن موکب که
با فارسی دست و پا شکسته می گفت:
غذای ما را قابل نمی دونید؟؟
+روز آخر ورودی کربلا...
یادش بخیر...
مگر می شود؛
نامش،
علی باشد
و
تو بتوانی بگویی بالای چشمت ابرو ست؟؟؟
+هر قدر هم که کسی اذیتم کند،
همین که بفهمم نامش؛ نام باباست،
نمی توانم دوستش نداشته باشم...
+من این بچه های کوچک را که نام شان علی ست دوست دارم...
سید هم که باشد که کلا زیارتش میکنم ^__^
بعضی روز ها؛
بد جور هوایی می شوم...
هوای جهاد به سرم می زند...
هوای کربلا...
هوای مبارزه...
هوای خطر...
من از این روز های راکد خسته ام...
+به یاد موکب امام رضا ع ...
من
امسال؛
به مجنون برسم یا نه؛
فرقی ندارد...
به جنون رسیده ام ...
+شهادت مبارک ابراهیم جانِ همّت
+دلم برای سه راهی شهادت رو به روی مجنون
برای حرف زدن با حاج همت تنگ شده...