گویند:
عشق آنچه که در دل داری،
در تو پدیدار می شود...
من
اگر به تو مانند شوم...
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر
.
.
.
چگونه
می شود
ذره ای شبیه تو شد...
تو ای که
شمر را
روی سینه ات
شفاعت می کردی،
اگر می خواست...
اگر می خواست...
اگر می خواست...
ح س ی ن جان
این چه عشقی ست
که
حتی ذرّه ای
مرا شبیه یارانت هم نکرد...
خدا کند
که هوس نباشد...
خواب دیدم
در دریا بودم
دریای پر موج
دریای متلاطم...
باد های پشت سر هم،
خوف ناک بود وصف حالم...
ترسیده بودم...
دلبسته ی دریا بودم
ولی
ترسیده بودم...
کشتی آمد...
حالا،
سوار بر کشتی بودم...
کشتی که یک پهلویش،
شکسته بود...
مرا برد
برد
از میان موج هایی
که
پی در پی می آمدند،
برد
و
به ساحل رساند...
چه آرامش عجیبی داشت
رسیدنم به ساحل...
بلند شدم...
دوباره خوابیدم...
باز همین خواب را دیدم...
با این تفاوت که این بار
با همان کشتی،
دوستانم را
نجات می دادم...
+خواب دیدم می روی
تعبیر آمد میرسی