دعاگوتون بودم
کجا؟؟؟؟
خونه حضرت علی بن موسی الرضا
کی؟؟؟؟
عید مبعث
عیدی تون چیه؟؟؟
یه جامعه کبیره پایین پای آقامون....
+عیداتون تند تند مبارک....
+التماس دعا
دعاگوتون بودم
کجا؟؟؟؟
خونه حضرت علی بن موسی الرضا
کی؟؟؟؟
عید مبعث
عیدی تون چیه؟؟؟
یه جامعه کبیره پایین پای آقامون....
+عیداتون تند تند مبارک....
+التماس دعا
مثلا
دلت بخواهد،
قدم بزنی،
زیر باران بروی،
بلند بلند مداحی بخوانی،
موهایت را شانه کنی،
آب بازی کنی،
غذا های خوشمزه بپزی
و
...
و
....
و
دختر باشی
اما
نتوانی
و
نشود...
بد جور
دلم می خواهد،
یک
سرک عمیق
بکشم؛
در حال و هوای گذشته ام...
سخت سخت سخت:
با سلام
با توجه به افزایش ظرفیت بخش خواهران و وجود چند ظرفیت محدود جهت سفر کربلا در ایام نیمه شعبان (24 اردیبهشت الی 5 خرداد) افراد متقاضی که دارای گذرنامه با اعتبار 6 ماه هستند هرچه سریعتر با این شماره تماس بگیرند
09**********63
+ هزینه سفر*** هزار تومان
Atabe.ir
+پیاده روی نیمه شعبان که چون دوتایی نبود...
+بطلب مولا جان...
﷽
اَنـگورِضَریٖحِٺوبـِهجوشآمـَدِهاِنـگاٰر
غـُلمےزَنَداَزعِشقِٺواِےحَضرَٺِدِلداٰر
هَرڪَسبـِهطَریٖقـےبِڪُنَدمَسٺخودَشراٰ
مَنباٰصَدودَهمَـرٺَبِهیاٰحِیـدَرِڪـَرّاٰر
هیچ
موسیقی،
شنیدنی تر از
صدای ضربان قلب تو
نیست...
+الحمدلله علی هذه نعمه
و
تو می دانی،
جز تو هیچ کس را نداریم...
خدایا!!
خودت برایمان دعا کن...
+هدیه امشب شما
دو زیارت شهدای گلزار شهدا به نیابت
و
یک زیارت شهدای گم نام....
+ برای هم دعا کنیم
تا چند برابرش را برداشت کنیم...
التماس دعا
﷽
اَشڪریٖخٺَمعَوَضِآببِهپُشٺِسَرِشاٰݩ
ڪاٰرَواٰݩرَفٺبِهسوےِحَرَمَٺ،جاٰماٰندَم
خانه
هر چه
کوچکتر؛
دل چسب تر...
+ دوست دارم
هر جای خانه
که
سر می چرخانم
تو باشی
و
عطر نفس هایت
پر کند
فضای تمام دنیایم را...
چه
بی نهایت
احساس دل پذیری ست؛
کنار تو بودن...
+دوستت دارم
تنها و تنها
برای بودنت...
+مهربان ترین بی نهایت خاص من
مادر
ممنونم که
از تولد همراهم بودید
ممنونم که
اجازه دادید
در روز تولدتان،
متولد شوم....
من با همان مویرگ سیدی ام،
روحم را در آغوش حضرت بابایم می کشم
و
آمدن کوثر بهشتی اش را
تبریک می گویم...
+عید من لحظه هایی ست
که
نجف چراغانی ست....
+
چه گرفته است
امشب حضرت بابا برای تان
چه می کند زینب تان
چه خندان است لب های حسن جان و حسین جان تان
کاش ما هم میهمان جشن تان بودیم
امشب....
مادرم
روزتان و میلادتان مبارک...
دعا کنید برای نوکرتان
چشم مان به لطف و کرم و عیدانه شماست....
شاید
خنده دار باشد
ولی
دلم
یک سنگ می خواهد
تا
بنشینم
بگویم
بگویم
بگویم
لب ریز شوم
و
آرام
یک وقت هایی هم هست
که دلت نمی خواهد
حرف بزنی...
که نمیتوانی
لب بچرخانی به شکایت...
که شاید موجودی در درونت
با تمام وجود کلماتت را می بلعد...
می نشینی آرام و ساکت
گوش میکنی طعنه ها را
می بلعی بغض ها را
می گزاری دلش را خالی کند
و
فقط فکر می کتی...
فکر هایی که
هیچ گاه
نباید
به سراغ مخلیه ات بیایند...
چقدر دوست دارم
بروم بالای پشت بام
باران بزند
اشک بریزم
دل تنگی کنم
فریاد بزنم
شکایت کنم
و
بپرسم...
شب را
دوست دارم...
نه برای ستارگانش
و
نه آرامشش...
شب را
برای گریه های یواشکی اش
دوست دارم...
برای این که
بتوانم
یک دل سیر گریه کنم
درست مثله همین ساعت...
روضه واجب شده ام
حتی
حالا که باید
برای عید آماده شوم
برای فردا
برای روز تولد مادر
برای روز تولد قمری ام
برای ...
یه وقتایی هست
که
تنهایی رو
با تمام وجود
حس می کنی....
مثه
سرمای
استخون سوز
زمستون...