روز پنجم
"نزدیکای ساعت 3 خانواده رفتن طرقبه و ما حرم"
:خرید از این 2 تا فرفره چوبی تو راه:
بازار سرشور (نشد که خونه بچگی های آقا رو ببینم)
حرم
(اذن دخول با کلی حال + صحن انقلاب + صحن آزادی +
نماز + مراسم گلبارون صحن جمهوری + صحن گردی و زیارت +
مولودی خوانی ولادت خانم +قسمت فرهنگی حرم + دیدار با سید +
گرفتن کتاب مسابقه از خادما + نماز حاج آقا خزایی صحن جمهوری +
امین الله سلحشور + جشن حرم + وداع با حرم)
خیابون گردی با سید
شام(سید قارچ برگر خواست و من ذغالی مخصوص؛ وسطای خوردن فهمیدیم
من قارچ خوردم و اون ذغالی "خخخخ" بعدشم سیب زمینی زدیم با پنیر)
احظار توسط مادر(اوف اوف چه استرسی داشتم من)
وداع با سید عزیز
هتل(بستن چمدان ها حرکت)
وداع با حرم که رو به روی ما بود و گلدسته هاش پیدا.
فرداشم که رسیدیم خونه...
+خاطرات زیاد بودن تلگرافی نوشتم ولی جذاباش خودشون
پست میشن بعدا
+هیچ حرمی اندازه حرم اول صفا نداشت
خط به خط اذن دخول رو اشک ریختم
تمام اعمالش با صفا انجام شد؛ حتی تو راه هتل و حرم که
نیابتا از دوستان انجام شد و هدیه شد به شما.
{حسود هم خودتی}