میان جمع رفیقان؛ همیشه حرف تو بوده
تو هر زمان که بیایی؛ حلال زاده حسابی...
+شاعر و عنوان: سید سعید صاحب علم
میان جمع رفیقان؛ همیشه حرف تو بوده
تو هر زمان که بیایی؛ حلال زاده حسابی...
+شاعر و عنوان: سید سعید صاحب علم
پاک باخته ای که
بعد کلی مرتب کردن مبل ها؛
یادش اومده چیدمان تابستانه خونه رو چیده
و
الان دوباره باید به چیدمان زمستون تغییرش بده>_<
+ امشب حتما مهره های کمرم به رو حم صلوات می فرستن :"(
به جز هوای تو و شانه های آرامت
برای گریه مگر جای دیگری هم هست؟
+شاعر: نمی دونم کیه
چشم هایت؛ دل من ؛ کار خدا یا قسمت
و در این غائله تشخیص مقصر سخت است...
+شاعر : علی صفری
زنگ زدم...
گفت:
شلمچه ایم...
به گفتن التماس دعا اکتفا کردم
و
من ماندم و کبودی چهره ام
و
بغضی که کبودی را بیشتر و بیشتر می کرد...
+یادش بخیر...
+ ببار ای بارون ببار...
این که؛
یک لچک رنگی رنگیِ گل گلیِ صورتیِ جیغ را
سر مجری چادری برنامه های سیما میکنند؛
کفر مرا بالا می آورد...
واقعا اینها خودشان را مسخره کرده اند یا چادر را؟؟؟؟
+خاک بر سر مسئولِ مربوطه
+تو که عرضه نداری حرمتش را حفظ کنی؛
بی خود می کنی چادر را انتخاب میکنی...
مثلا؛
نصف شبی؛
بروی و
عکس معراج الشهدا ببینی
و
دلت بخواهد بمیری....
از من حدود و مرز هایم را گرفتی
در نقشه ات جایی ندارد سرزمینم...
+شاعر: شیرین خسروی
آغوش تو امنیت دریاست، امّا؛
از من تمامِ آسمانم را گرفته است...
+
خون می خورم شاید بخندانم تو را باز
اندوه، مغز استخوانم را گرفته است
+شاعر: طاهره خنیا
من در نماز خود، به چه کس اقتدا کنم؟
وقتی یقین جوانه ی دیگر نمی زند...
+شاعر: مریم افضلی
بعد تو دارد؛ مدینه غربتی بی حد و مرز
خانه های شهر ... درها... کوچه ها... دیوار ها
+سیده تکتم حسینی