درد می کند...
نه به وسعت درد های زمینی
که آن ها
قطره اند در برابر دریا...
+من لی غیرک؟؟
درد می کند...
نه به وسعت درد های زمینی
که آن ها
قطره اند در برابر دریا...
+من لی غیرک؟؟
که
با شنیدن نام معشوق ؛
نفس تنگی سراغش آید
و
ضربانش با سرعت نور ،
رقابت کنند
و
این بر همه آشکار شود؟؟؟
باید
به خدا نزدیک شد...
نزدیک تر از رگ گردن...
+فیلم فوق العاده ای بود
اون روزایی که کربلایی؛
منم دعا کن...
+چی میشه به ما نظر کنی داداش
با یه دختر چادری...
رفتم حرم...
خیلی گریه کردم...
+بچه های ما خودشونو چه ارزون می فروشن؟؟؟
+نمیدونم حکمت خوابای این چند وقته چیه...
گفتن:برو زیارت شون
گفتم: آخه اینا که تو ایران بودن؛
خودم زیارتشون رفتم!!!
گفتن: اینا شیش تای دیگه ان...
+شیش تا شهید گمنام بودن وسط بین الحرمین
+چه صفایی داشت گنبد آقا
با هم درد و دل کردیم
مثه اون دفعه که با چشای نگران نیگام می کرد
به من یه توصیه هایی کردن
...
+خیلی نگران آقامم
دیگه طاقت نیاوردم تو دلم نگهش دارم
+کاش یه دیدار جور شه فقط نگاش کنم
بی تو
یعنی
دی اکسید کربن
خالص...
+چند ثانیش کافیه
بازی کامپیوتری می کنی...
+از بازی کامپیوتری متنفرم
ولی مجبورم
تو فقط انتظار می کشی که ببینی
زندگی چه برایت رقم می زند...
تو خاطره کودکی را می گویی؛
آه می کشد و تعریف میکند
و
همه می فهمند که پشیمان است
جز تو
که هنوز هم در دلت می گویی:
چرا؟؟؟؟؟؟
با آن چهره نمکین
و
لبخند شیرین...
+چند وقته تا چشامو باز میکنم جلو چشامه...