رجب؛
شعبان؛
رمضان؛
بهانه اند...
سرم را
به ثواب گرم نکن...
جز تو را نمی خواهم....
رجب؛
شعبان؛
رمضان؛
بهانه اند...
سرم را
به ثواب گرم نکن...
جز تو را نمی خواهم....
آغاز؛
خوب است اگر؛
با تو باشد
و
برای تو باشد
و
در شهر تو باشد
و
بعد از بسم الله؛
مددش از علی باشد....
+رجب است دیگر...
نمی شود بیاید و برایش ننویسی...
+عیدتون مبارک
التماس دعا
بسم ربّ الحسین
سلام
یه استادی داشتم؛ اهل دل...
یه روزی؛
رو کردن به ما و گفتن:
یاد بگیرید با شیطون کل کل کردن رو...
اگه یه سیب دست تون بود
و
دوست تون رسید؛
سیب رو نصف کردین؛
شیطون میاد دم گوش تون میگه:
اون تیکه کوچکتر رو بده بهش...
رو کنین بهش بگین:
همین؟؟
این کوچیکتره؟؟؟
باشه حتما...
بعد رو کنید به دوست تون
و
اون تیکه بزرگتر رو بهش بدین...
بذارید شیطون له بشه جلوتون...
باهاش کل کل کنید...
حالا این شیطون اومده دم گوش پاک باخته
و
داره تو گوش ش زمزمه میکنه...
پاک باخته هم رو کرده بهش؛ ازش پرسیده:
همین وبو میگی؟؟؟
از همین نباید دل بکنم؟؟؟
باشه حتما...
روز اولی که پام رو گذاشتم تو دنیای مجازی؛
سر در وبلاگم نوشته بودم:
شاید مرهمی باشد برای درد های مادرم زهرا س
با وضو وارد شوید؛ اینجا قداست دارد...
چون اعتقاد داشتم و دارم که سنگرم هست...
به عشق خدا و امام زمانم و مادرم نوشتم و خواهم نوشت الی الابد ...
به یه دوره آموزشی نیاز دارم تا برگردم به سنگرم...
آرشیو حذف نشده؛ فقط پیش نویس شده...
خود نویسی ها برام دوست داشتنی ترین جای دنیاست؛
برای تک تک لحظاتم و نوشته هام حرمت قائلم
که نصف بیشترشون برای حضرت ارباب بوده...
بر می گردم
شاید؛
دو روز؛
دو ماه؛
دو سال بعد...
اصلا شاید بعد از اینکه متاهل شدم...
اما بلاخره بر میگردم...
یه مطلب مونده که گذاشته بودم ش برای امشب:
از صمیم قلبم
و با تمام وجودم
عذر خواهی میکنم
از دوستانی که اول شروع خودنویسی ها بهشون نگفتم جنسیتم رو...
اگر خاطر نازنین تون رو آزردم؛
حلالم کنید...
خصوصا مریم گلی نازنینم...
دوستان کودکی های من رو بگذارید به پای بی تقوایی و بی تجربگی
و
دعا کنید برگشتم به خودنویسی ها با باطنی زهرایی باشه...
مرخصی رفتنم؛
علت خاصی نداره
فقط برام افت داره که شیطون بخواد منِ بچه شیعه ی نجف دیده رو نشونه بره...
ان شاء الله بیشتر کتاب بخونم تو این مدت
و
بیشتر تهذیب نفس کنم
تا
وقتی بر میگردم؛ نوشته هام بوی سیب سرخ بدن...
دعا میکنم:
وقتی بر می گردم؛
مجرداتون؛ متاهل
و
متاهلاتون؛ پدر یا مادر باشید...
روی شیطون رو حسابی سیاه کرده باشید...
لحظاتی گذرونده باشید؛ پر از لبخند امام زمان عج ...
تو رکاب آقا سید علی (ر.ف) حسابی جان بازی کرده باشید...
ح س ی ن ی باشید
و
ح س ی ن ی بمونید
و
ح س ی ن ی بمیرید ...
طلب حلالیت و التماس دعا دارم...
حتما تو این مدت مطالب تون رو دنبال خواهم کرد
و
نظر خواهم گذاشت براتون...
الهی
روزی که بر میگردم؛
برای کسب حلالیت
برای رفتن در رکاب آقامون باشه...
اول
ح س ی ن
است
و
آخر
ح س ی ن
....
یا علی مدد
پاک باخته
سرِ سجاده در میانِ نماز، به خیالت دچار می گردم
این اواخر شدید محتاجِ مهرِ رکعت شمار می گردم....
+شاعر: حسین دهلوی
من تشنه ام امّا خجالت می کشد چشمم
وقتی تعارف می کند چشمش محبت را...
+شاعر و عنوان: انسیه سادات هاشمی
+عنوان و شعر از دو شعر متفاوت انتخاب شدند که متن کامل هر دو محشر بود...
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است...
+شاعر: استاد محمد علی بهمنی
اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر
+شاعر: محمد علی بهمنی
دست های من؛
برای تو؛
هر صبح و شام؛
رو به آسمان بالاست...
خدا کند؛
تو هم برای دلم؛
دعا کنی...
عجب خاصیتی دارد نگاهت
غزل گفتم؛ همان دم مست گشتم...
+ یاد کربلا بخیر
بخیر
بخیر...
+دلم هوای مسجد حنانه کرده...
+شاعر: نمی دونم کیه
ساعت 3:05 بامداد باشد
و
تازه یادت بیاید قرآن ت را نخوانده ای....
:/
+الحمدلله که یادم اومد.
+خدا به اون بنده خدایی که مطلب وبش باعث یاد آوری ما شد؛
خیر کثیر عنایت کنه...
حاج آقا قرائتی:
حلال شما اندازه گیری شده؛
اگه به حروم ناخونک بزنی؛
خدا از حلالت کم می زاره....
+یه مصداقش می تونه تو ازدواج یا سختی های راهش باشه...
الان کامل خودمو با خاک یکسان کردم؟؟
معلومه؟؟؟
+سخن حاج آقا قرائتی رو تو وب چشم به راه دیدم :)
غمِ مرا دگران بیش می خورند از من
همیشه روزیِ من رزق دیگران باشد...
+شاعر: صائب تبریزی
نفس هایم؛
بی تو؛
کم و کم و کم تر می شوند...
انگار؛
صد سال است
که
از رفتنم میگذرد...
انگار؛
برق چشمانم رنگ می بازد...
انگار؛
دارم میمیرم...
کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم
یکی باشد که بعد از سال ها نزدیک او بودن؛
به غافلگیر کردن های نابش، آشنا باشم
+شاعر: سید سعید صاحب علم
فواره خواست از زمین دل بکند نشد
با گریه بازگشت به سوی گرانشت
گفتی که عشق چیست و گفتم خودت بگو
پرسش ترین جواب مناسب به پرسشت
+شاعر و عنوان: سید سعید صاحب علم
زندگی دارد چه با من میکند؟ آن کار را که
فیلم های جبهه ای با قلب فرزند شهیدی
+شاعر و عنوان: سید سعید صاحب علم
لطف کن، پیش من از عاشق و معشوق نگو
پیش یک آدم معلول نباید بدوی...!
+شاعر سعید صاحب علم
فرق ما با فیلم های فارسی یک چیز بود
آشنای آس و پاست، قهرمان قصه نیست
+شاعر: سید سعید صاحب علم