توکل
آن وقت
فضیلت است
که
با اختیار باشد...
در توکل هایم
جبری پنهان
می بینم؛
که
اگر نبود،
ابلیس
می شدم...
توکل
آن وقت
فضیلت است
که
با اختیار باشد...
در توکل هایم
جبری پنهان
می بینم؛
که
اگر نبود،
ابلیس
می شدم...
با
تمام عشقی
که
به عید غدیر دارم
ولی
بدجور
دلتنگ محرمم....
ح س ی ن جان
بیا و این دل شکسته را بخر...
+خدایا
چرا این بغض کم نمیشه...
چرا این گریه ها بند نمیاد؟!!!!
گاهی
غم هایی
ته دلت هست؛
که
به هیچ کس
نمیتوان گفت،
الا خدا...
تلخ شده ام
آن قدر
که
می توانم،
پیروزی را
به کام لشکری
تلخ
کنم...
پاک باخته نباشیم...
چرا؟!
چون
پاک باخته کسی هست
که
در تمام دوران زندگیش
سعی کرد با همه مهربون باشه
سعی کرد بی دریغ محبت کنه
سعی کرد انسان مفیدی برای دیگران باشه
سعی کرد اخلاقیت و انسانیت سرلوحه زندگیش باشه
سعی کرد از خودش بگذره برای اطرافیان
سعی کرد خوب بااااااااااشه
سعی کرد آدم قانعی تو زندگیش باشه
و
...
اما
از همه
تاکید میکنم
از همه
حتی بهترین دوست هاش
و
نزدیک ترین افراد بهش
نارو و بدی دید...
پس پاک باخته نباشید...
هر چند
پاک باخته ها
خیلی ساده و آروم از زندگی تون میرن
ولی حسرت روزهای خوب باهم بودنتون
به دلتون می مونه...
+همه این نوشته ها یک استثنا داره...
گاهی
به عقب برگشتن بد نیست...
گاهی
قدیم تر ها، انگار زنده تر بوده ای...
گاهی
باید خوب های گذشته و حال را در هم آمیخت؛
شاید
در آینده
عاقبتت
ح س ی ن ی باشد...
+بعضی ها
با رفتن شان
نه یک آدم
که
یک جامعه را بیدار می کنند...
چند وقته
به شدت دنبال دورکاری م...
ولی جز تایپ
هیچی به ذهنم نمیرسه...
همون تایپم
گیر نمیاد والا...
مام که بی هنر
مانده ایم
هیچ در هیچ
و
این
منو خیلی بهم می ریزه...
خیلی...
حس میکنم
بدترین
روزهای عمرمو می گذرونم...
برای
حال این روزهام
دعا کنید ...
اون قدری
خوب نیستم
که
شامل امن یجیب میشم...
شهادت امام صادق ع بود...
صحن جامع رضوی...
همون سمتی که
آب خوری های باب الجواد هست،
نشسته بودیم...
نمی دونم
وسط روضه امام صادق ع
چرا
یهو میثم مطیعی شروع کرد:
کنارِ قدم های جابر
سوی نینوا ره سپاریم
ستون های این جاده را ما
به شوق حرم می شماریم...
گفت:
هر کی بلده باهام بخونه...
گفت بخونه...
و
تو
چطور می تونی جایِ من باشی
وقتی داری
خاطراتِ موکب به موکب تو
می خونی
و
هق هق
زار می زنی...
+ نمی دونم
چه خبطی کردم
که
چند ساله ازم رو برگردوندی...
ح س ی ن جان
آقا جان
هر کاری کردم
غلط کردم...
تو رو به علی اکبرت
به من عیدی بده
روز دختر
برات نجفِ منو امضا کن...
دلم برایِ بابام تنگ شده...
دلم
تو جاده ی نجف کربلا جامونده...
سه سال دوری
بس نیست؟!!
ح س ی ن جان
بی تاب م مولا...
من
از مشهد
برات آورده ام
برای
عباس...
پس چرا،
خبری
به من نمی رسد؟؟!!!!
ح س ی ن اربابم
مرا دریاب...
+به یک سری
مداحی فوق العاده نیازمندم
تا مرا
به کرب و بلا ببرد...
+بیشتر از آن
به یک چهله زیارت عاشورا...
بیشتر تر به
مناجات...
به حرف زدن با خدا...
به درد و دل با تو
نیازمندم...
+ ح س ی نِ من
بیا و این دل شکسته را بخر...
گاهی هست
که
دلم می خواهد،
تمام شوم...
اما
تا می خواهم
گریه کنم،
صدایی
از اعماق جانم،
فریاد می زند...
این هم
می گذرد
غم مخور...
قصه
از بوییدن
زلف تو آغاز شد...
هر شب جمعه
هیئت را
به عشق تو
آمدم...
هر شب جمعه
شب را
با رویای زیارت تو
صبح کردم...
شدم
اهل...
شدم
سر به راه...
چه شد که به اینجا رسیده ام؟!
آه
آه
آه
و
بازم هم آه جگر سوز
که نمی دانم
چه چیزی
از تو بریدست مرا....
امیرم
بی تو می میرم...
دستمو بگیر
نزار اشتباه برم...
هیچ چیز
نمی توانست
امشب
مرا انقدر
آرام کند جز تو...
شب زیارتی ح س ی ن است
دلت که می گیرد،
کافی ست رو به مشهد کنی...
پخش زنده اینترنتی حرم
زل زدم به
مشبک های ضریح
و
با تو حرف زدم...
آرام نشدم...
شماره را گرفتم
و
به تو زنگ زدم...
وای
چه لذتی داشت
نفس کشیدن
پشت تلفن
در صحنت...
فقط
تو آرامم میکنی آقا جان...
امام رضایی
که
یک سال و اندی ست
سنگ صبور این دل شکسته است...
که هر وقت که دلم می گیرد،
می طلبد مرا...
دوستت دارم امام من...
منتظرم
تا دوباره اذن دخول دهید،
آقا جان...
دقت کردی
آدما تو ناخود آگاهشون
از یه جایی به بعد
بجای شما میگن تو....
+دیالوگ
یک قفل،
زنجیرم کرده...
انگار
نمیتوانم درست نفس بکشم...
سیاهی غریبی
در من
ریشه می دواند...
اگر یک روز
و
فقط یک روز
اندازه عشق من عاشق بودی،
می فهمیدی
معنای بی تابی را
دل نکندن و قطع نکردن را...
می فهمیدی که عاشق دلش میخواهد
گاهی در معشوقش غرق شود
حتی اگر زن باشد...
دلم می گیرد،
کاسه شیر که می بینم...
یتیمی سخت است
پدر
که
تو باشی...
بابا جانم
کاش
با لبانم،
انگور های ضریح را
میچیدم...
من نمی دانم
این گنجشک ها،
چه سِرّی،
با پروردگار خود دارند
که
هر صبح
بی وقفه تسبیح می گویند...
نمی دانید
چه لذتی دارد
بین الطلوعین که می شود،
پنجره را باز کنی
و
به راز و نیازشان
گوش کنی...
انگار
تمام غزل های جهان را
حفظ کرده اند...