خودنویسی ها

خودنویسی ها

اینجا پیله کرم ابریشمی ست که؛
هوای پروانه شدن در سر دارد
و
شهادت آغاز پروانه بودن است
من
یک
بچه مذهبی ام؛
و
امروز تولد امام رضا(ع) ست.


+حالا که آخر های محرم است؛
این عکس را می گذارم
به آن امید که اربعین؛
این پاهای پیاده به کربلا رسیده باشند...



+اویِ من ها و منِ او ها و بویِ باران ها
را دسته بندی کردم تا راحت تر بخوانی شان
باشد ان شاءالله باهم برای رسیدن به خدا
رمز دار اند و رمز فقط به روشن های آشنا داده می شود...

پیام های کوتاه
  • ۶ فروردين ۹۴ , ۱۲:۱۴
    آیکن
  • ۲۸ اسفند ۹۳ , ۱۷:۵۳
    آیکن
  • ۲۱ اسفند ۹۳ , ۱۳:۰۶
    آیکن
  • ۱۶ اسفند ۹۳ , ۱۹:۵۰
    آیکن
  • ۱۶ اسفند ۹۳ , ۱۴:۲۴
    آیکن
  • ۱۳ اسفند ۹۳ , ۲۲:۰۲
    روضه
آخرین نظرات

۸۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

حرم

(نافله شب + نافله صبح + نماز صبح "آخ که چسبید"

چرخوندن همسفرا تو حرم + روضه حضرت زهرا(س) +

یه خادمی تپل اونم رو به روی ضریح + حاجت روا شدن +

عکس خانوادگی "تا هشت صبح حرم بودم" )

هتل

حرم(ساعت 11!!! فک کن فقط سه ساعت خوابیدم)

قرار با سید ("به به" +

هم صحبتی با یه حاج خانم اراکی تو مدت منتظر سید موندن)

نماز ظهر حرم

کافی شاپ و نهار خفن(پیتزا و سالاد گسلا "آخ که سید تو سفارش چه 7خطه")

BRTسواری تا میدون بسیج(غرغرای من به جون سید)

مترو(آخ که چقد خاطره دارم ازش)

دانشگاه فردوسی

(شهدای گمنام "آخ که بهشته منه"+ دیدار مسجد مادر + باختن سید +

دیدار رفقای چند ساله"اونم سه ساعت" + سوتی در حد المپیک)

مترو سواری(چقد خوشم میاد کارت مترو رو پس میدم و پولو پس میگیرم)

کافی شاپ(قرار بود سید شیرکاکائو بده که میلک شیک گرفتم"خخخخ")

بستنی قیفی ایتالیایی(با نون سنتی وسط خیابون امام رضا(ع) )

وداع با سید(چقدر ناراحت شدم "اوووووم")

هتل(سوزوندن دل همسفرا)

الماس شرق و بازار بین المللی(ذرت مکزیکی + ذغال اخته)

رستوران لبنانیا(شاوِرما گوشت + مشکَّل + قهوه ترک)

هتل(چای داغ و دم کرده مخصوص زن دایی)

 

۸ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۴
پاک باخته
خرید برای همسفرام(مثه پسرای خوب)

خبر دادن استادم فوت کرد(براش حرم دعا کردم)

رستوران لبنانیا(کُبّه خریدم)

پیچوندن خانواده و حرم خاصّه

(نمک حضرتی گرفتم + بازدید از موزه مرکزی حرم + خرید از موزه +

نماز مغرب صحن غدیر + نماز به نیابت از بعضیا + سخنرانی +

روضه سیدالشّهدا و حضرت علی اکبر "آخ که این روضه چه کرد با من"

شاید بیشتر از 3یا 4 ساعت حرم بودم)

احضار توسط مادر(وای وای که بیچاره شدم)

خرید و ساخت انگشتر عقیق( شبیه انگشتر آقاست:) زیرش تربت ریختن برام)

هتل

حرم سحرانه (به به)

۳ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۳۷
پاک باخته
طبق قولی که داده بودم

از این پست به بعد خاطرات مشهدو براتون می ذارم

قسمت اولشم قبل پستای 6 شهریور هست

یعنی42 پست قبل

شرمنده که این همه پستو تو یه روز گذاشتم 

قبلش نتم قطع بود تلنبار شده بودن...

۱ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۳۴
پاک باخته
بعضی ها هم هستند که

دوست دارند

هر طور هست حرفشان به کرسی بنشیند...

کاری ندارند که

نظرت ؛ اعتقادت ؛ یا شرایطت چیست...

مهم آن ها هستند.

۶ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۱۲
پاک باخته
مادر گرام می فرمان:

جگر جگر است

دگر دگر.

۳ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۵۶
پاک باخته
ایمان

چیزی نیست که

بتوانی به غیر خدا داشته باشی.

آن ایمان که به دیگری داری 

کفر است...

۴ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۵۳
پاک باخته
سید قراره متاهل بشه 

برای خوشبختیش دعا کنید.

صلوات بفرستید بلند

 

+وای که چقد خوشحالم

شمام خوشحال باشید

۴ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۲۶
پاک باخته
بعضی آدم ها را باید

خواند؛

بعضی را

شنید؛

بعضی را هم

نوشت...

اما بعضی ها را فقط باید

دید

وگرنه ناخوشت می کنند...

 

+بیزارم از آدم های دسته چهارم

۴ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۲۳
پاک باخته
دلم آدم های مهربان می خواهد

آدم هایی که آزارت ندهند

آدم هایی که با کلامشان نرنجانند

آدم هایی که با گذشت باشند

آدم هایی که دلت بخواهد بی دریغ باشی و باشند

آدم هایی از جنس رفقات...

۳ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۲۱
پاک باخته
اینکه همه چیز رو بذاری و بری

از صفر شروع کنی سخته

اما

دارم به این نتیجه می رسم که 

الان وقته هجرته...

 

+تنها چیزی که پایبند اینجام کرده وجود خانوادمه

۱ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۱۱
پاک باخته
حالم را خوب می کند این تنهایی

خیلی خوب!!!!!!!

بدون تو حوصله هیچ کس را ندارم...

۳ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۹
پاک باخته
آخر 

چه برایم رقم زده ای

که

هرچه می جویم نهان تر می شود

و هر چه پر می کنم خالی تر!

ای خضر

من تحمل موسی را هم ندارم!

 

۲ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۸
پاک باخته
از آن روز که ندارمت

روزی هزار بار می گویم؛

لعنت به غرور

لعنت به من مغرور...

۴ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۴
پاک باخته
حس عجیبی ست...

ویار کرده ام عاشقی را!!

۲ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۳
پاک باخته
دیشب در خواب،

آنقدر گریه کردم که قلبت از جا کنده شد....

کاش جرات داشتم در بیداری هم

آنقدر گریه کنم تا راه رفتنت را سیل ببرد...

۲ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۲۲
پاک باخته
روز های بی تو عجیب سختند...

خیلی سخت تر از؛

التهاب داشتنت!!!

۱ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۱۹
پاک باخته
گاهی وقت ها؛

یک کوفت، آنچنان بر دل مینشیند

که هزار محبت الکی 

و جانم گفتن نمی تواند جایش را پر کند...

 

+دلم برای صدایی که سال هاست نمی شنوم تنگ شده

۳ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۱۶
پاک باخته
خودم را زده ام به بیداری

و

آنقدر در عمق این نقش فرو رفته ام 

که

یادم می رود با چشم های باز هم خوابیدن  بلدم...

۲ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۱۴
پاک باخته
بی تو

هر شب

راس قرار همیشگیمان

کوچه پس کوچه های خاطراتمان را طی می کنم...

۶ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۱۱
پاک باخته
مادربزرگم می گفت:

هر وقت، خواب عزیزی رو دیدی،

بدون دلتنگ بوده و به خوابت سفر کرده...

 

اینکه هر شب رویایت را می بینم؛ یعنی چه؟

هنوز هم؟

۵ نظر ۰۶ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۰۹
پاک باخته