سعید(ستوان اسحاقی):
چرا به من اعتماد دارید؟
آفاق (دختر سرهنگ):
کسی که به بهشت و جهنم اعتقاد داره؛
قابل اعتماده...
+برداشتی از سریال حانیه
+واقعا اگر همه اعتقاد و ایمان داشتن،
دنیا گلستان بود...
برید به این وب و ببینید
چطور میشه بدهکاری تون به خدا رو جبران کنید...
شاید شب اول قبر آسوده تر باشیم:
+خدایا ما را برای تمام غفلت در نمازهایمان ببخش.
کاش
یک مکتب خانه ای پیدا می شد،
بروم کمی احکام و اصول عقاید بیاموزم ...
از نو اسلام بخوانم
مثل یک کودک هفت ساله...
می خواهم بگویم سیب؛
شنیده می شود:
ح س ی ن
+ادرکنی که سخت محتاجم
+چرا دست از سرم بر نمی دارد این ...
می آیید و
لبخند می زنید و
نگاهم می کنید و
چیز هایی می گویید که یادم نمی ماند...
دل گرم می شوم و
باز هم خیره می مانم و
دلم می گیرد و
منتظر می مانم که دوباره بیایید...
نمی دانم چرا امّا
همین حالا
میان این صفر و یک ها
ترسیدم از زمانی که وارد دهه سوم زندگی شوم
ترسیدم از پیر شدن
ترسیدم چون:
هنوز جوانی ام را فدای اسلام نکرده ام...
+حس بدی ست...
در راه عشق مرحله قرب و بُعد نیست
می بینمت عیان و دعا می فرستمت
السلام علیک یا فاطمه معصومه
دیروز؛
هوا را نفس کشیدم...
+دیشب گلزار شهدا و امام زاده به نیابت از دوستان
دعای کمیل خواندم و زیارت بجا آوردم...
+خیلی یادتون بودم.
+زیارتاتون قبول
+التماس دعا
مثلا؛
امشب را سامرا باشی
و
فردا شب را کربلا...
+اللهم ارزقنا...
+التماس دعا
+دوستان ببخشید بهتون سر نمی زنم
سرم خیلی شلوغه...
+عیدتون مبارک
بیاین تو شب عید؛
برای حاجت های هم؛
ذکر یا علی بگیریم...
هرکی هرچند تا دوست داره حتی یکی...
یاعلی