باختم دار و ندارم را...
يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۲۴ ق.ظ
صورتم خیس ِ خیس بود
گلوله های اشکم انقدر درشت بودن که
وقتی می ریختن رو گونه هام اول شوکه می شدم
جلوم یه تزیین بود که ضریح جدید ارباب بود
با مشبکاش که نور قرمز ازشون بیرون زده
با تصویر عزادارایی که چنگ انداخته بودن به ضریح...
شاید بیشتر از تمام عمرم گریه کردم و بی تابی...
منو ضریحت رخ به رخ...
+تمام اعمال از جمله زیارت عاشورا و زیارت شهید رو به دوستان هدیه کردم
تو لحظه لحظه اش یادتون بودم
+اگه تو قیامت زیر تابوت شهید گرفتن و ... براتون نوشته بودن؛
تعجب نکنید همه تون امشب اونجا بودین
+الان دارم کم کم می افتم از ضعف
شب تون بخیر