با خودم فکر می کنم؛
چرا باید نفر پنجم که شدم؛
زنگ بزنند...
چرا وقتی رسیدم به
ح س ی ن ...
وقتی به رسیدم به
پنجم آل عبا...
آقا جان این همان نشانه است که خواستم؟
+ خدایا
لک الحمد
لک الحمد
لک الحمد...
با خودم فکر می کنم؛
چرا باید نفر پنجم که شدم؛
زنگ بزنند...
چرا وقتی رسیدم به
ح س ی ن ...
وقتی به رسیدم به
پنجم آل عبا...
آقا جان این همان نشانه است که خواستم؟
+ خدایا
لک الحمد
لک الحمد
لک الحمد...
سلام دوستان
الان بهم زنگ زدن گفتن 5 نفر مونده تا نوبت من بشه برا کربلا...
اون دوستی که برام خیلی زحمت کشیده بود؛
الان کمر درد گرفته و نمی تونه بیاد با ما...
می خوام براش ختم صلوات بگیرم
تا خوب شه و با ما بیاد
شمام براش صلوات بفرستین
هر چندتا دوست داشتین...
+ برا تاج بی بی و فراز و فیروزه ای هم دعا کنید
+ برا منم دعا کنید...
جمع اضدادیم، هم پستیم، هم والا مقام
روضه ی ما خواندنش سخت است، گودالیم ما
+شاعر :محمد سهرابی
تحویل سال سوختگان از محرّم است
یعنی حسین عید خدا انتخاب شد
+شاعر:محمد سهرابی
ح س ی ن م
اربابمم
مولایم؛
دارد زمان آمدن نزدیک می شود...
پس کی صدایم می زنی و می نویسی:
من الغریب الی العاشق
بیا که تو هم مورد رحمت ما شدی...
+آقا شما را به ادبی که آن شب به نام مادرتان کردم قسم!
امشب
از ح س ی ن
خواستم حتی اگر قسمت من نشد؛
قسمت بی بی و فیروزه ای کند کربلا را...
+آقا مگر می شود برای 3 نفر جا نداشته باشد، سرایتان...
3 دو تایی چه زیبا می شود...
+اینو 3 شب قبل محرم نوشتم
گاهی میان روضه تلقین می کنم که
جایی شنیده ام این مقاتل اشتباه هست...
+شاعر:حسین صیامی
+تصور کربلا سخت است سخت...
شاعری شغل منِ کارگرِ دربار است
شاه دارد عرق کارگرت می خشکد...
+شاعر:مجتبی فلاح نیا
شب دوم بود
نسیم به من می خورد وسط آن گرما و محیط بسته...
چشمانم را دوختم به شش گوشه
حس کردم
نشسته ام توی صحن
رو به روی ضریح
زیر ایوان طلا
و دارم به روضه ارباب گوش می دهم...
+اللّهم ارزقنا...
+خیلی حس خوبی بود...
خدایا
به دست های کوچک علی اصغر...
به پیشانی بند سبزش...
به خون ش که آبروی جاذبه را برد...
دلم به تو خوش است خدایا...
فقط به تو...
من
با روضه عاشورا؛
قلبم شرحه شرحه می شود...
با روضه بی بی زهرا؛
بی تاب می شوم و بی وقفه اشک...
امّا
با روضه سه ساله؛
لحظه به لحظه آب می شوم
یتیم می شوم
جان می دهم
و
با دم ح س ی ن دوباره جان می گیرم...
نمی دانم
جه فرقی باید
امّا
می دانم محرم که می شود؛
باید یک فرقی داشته باشم
شاید
هیئت نروم قربه الی الله...
چه می شود که
پیر شده باشم و مادرت نشانم دهد
و بگوید:
ح س ی ن جان!!
این نوکرت هم پیر غلام شد...
چشمامو می بندم
می گریم می خندم
تنهایی
شیدایی
حرفای رویایی
کربلا کربلا
اینم برای شما
ان شاء الله حاجت روا شید و فیض ببرید:
+لبیک یا ح س ی ن
صورتم خیس ِ خیس بود
گلوله های اشکم انقدر درشت بودن که
وقتی می ریختن رو گونه هام اول شوکه می شدم
جلوم یه تزیین بود که ضریح جدید ارباب بود
با مشبکاش که نور قرمز ازشون بیرون زده
با تصویر عزادارایی که چنگ انداخته بودن به ضریح...
شاید بیشتر از تمام عمرم گریه کردم و بی تابی...
منو ضریحت رخ به رخ...
+تمام اعمال از جمله زیارت عاشورا و زیارت شهید رو به دوستان هدیه کردم
تو لحظه لحظه اش یادتون بودم
+اگه تو قیامت زیر تابوت شهید گرفتن و ... براتون نوشته بودن؛
تعجب نکنید همه تون امشب اونجا بودین
+الان دارم کم کم می افتم از ضعف
شب تون بخیر
به قول جواد مقدم:
این شبا گریه عادتم شده
توی رویاشم
کربلا باشم
برا یکی دو ساعتم شده
خیلی بی تابم
نکنه خوابم
حالا که دیگه نوبتم شده...
+دادم موبایل لپ لپ مو درست کردن
نه برای این که لازمش داشتم
برا اینکه منم و لپ لپ و مداحی و شبای محرم و بی تابی و کلی خاطره...