بیست و چهار سال پیش،
پنج شب پیش،
متولد شدم....
شاید
خداوند انتظار دیگری از من داشت...
نمی دانم
این یک چهارم قرن از عمرم چرا انقدر زود گذشت....
فقط
می دانم
برای یک چهارم دیگر،
باید
از نو بسازم....
باید
پرواز کنم...
باید
شهید شوم....
شهید...
بیست و چهار سال پیش،
پنج شب پیش،
متولد شدم....
شاید
خداوند انتظار دیگری از من داشت...
نمی دانم
این یک چهارم قرن از عمرم چرا انقدر زود گذشت....
فقط
می دانم
برای یک چهارم دیگر،
باید
از نو بسازم....
باید
پرواز کنم...
باید
شهید شوم....
شهید...
امروز
نم نم
می ریختم
به پای درخت خاطراتت...
امروز
هزار بار
لعنت فرستادم
به این
'نفس خبیث' ...
امروز
دلم
خیلی برای تو تنگ بود...
میخواستم
هر زائرت را
سال ها
در آغوش بفشارم...
+ و تو معنای لحظه لحظه زندگی ام
اگر شوق هم نفس بودنت نبود،
امروز جهان را ترک کرده بودم
از این فراق...
(مخاطب خاص)
یک بیابان...
یک نیزه با...
یک مشک پاره...
یک تیغ کند کنار افتاده...
یک بیمار تب دار...
یک عمه بی معجر...
یک سه ساله ی بی گوشواره...
+کجا میخوای بری
چرا
منو نمیبری؟
ح س ی ن
این دم آخری
چقدر شبیه مادری....
یک سحر فاصله مانده به تمام روضه های عالم...
یک قدم مانده به...
کربلای با معرفت روزیتون...
کربلایی که به شدن باشد نه رفتن صرف...
+التماس دعا
الحمدلله رب العالمین...
الحمدلله رب العالمین...
الحمدلله رب العالمین...
الحمدلله رب العالمین...
خدایا
هزاران بار شکرت...
خدای ح س ی ن ....
خدای من...
خدای تو...
خدای ما...
خدایا
از اعماق وجودم دوستت دارم...
+ امشب را دوست دارم...
امشب هفت و چهل پنج دقیقه ی شب...
امشب بیستم مهر هزار و سیصد و نود و چهار...
امشب زیبا باشد الهی...
سنگلاخ های این راه
یک به یک رخ می نمایند...
شده ام
باز پرس پرونده ای
که
یک طرفش دل است
و
یک طرف عقل...
شاید هم
وکیل مدافع
یک متهم به قتل
که هیچ مدرکی برای اثبات بی گناهی اش ندارم...
+ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۲
پیچش دو کلاس
یک تماس دو ساعته
سیزدهم مهر ماه هزار و سیصد و نود و چهار
+گاهی بعضی لطف های خدا را
نمیشود نادیده گرفت...
گاهی بعضی ها و راهکارهایشان از الطاف خداوندند...
+دعا...
دعاااا...
دعااااااااا...
روز های سختی ست...
تلخ است...
هر لحظه منتظر یک خبر جدیدم...
گاهی خبر ها خوب است
گاهی ...
حتی
نمیتوانم حدس بزنم
چه اتفاقی در راه است...
افسار زندگی
حسابی از دستم در رفته است...
امروز
به گلزار شهدا پناه بردم
کنار ضریح امام زاده زار زار گریه کردم...
هوایم عجیب طوفانی ست...
دعا...
دعاااا...
دعاااااااا...
+از صبح تا حالا جز یه شکلات چیزی نتونستم بخورم.
+فعلا فقط خون دل میخورم...
+دخیلک یا الله..
+11 مهر 94 ساعت 12 :)
+11 مهر 94 ساعت 19 :)))))))))
+12 مهر 94 ساعت 14 :""""(
نمی دانم
لحظات خوبی ست یا نه؟؟؟
نمیدانم
چه می شود...
فقط
می دانم
باید ثبت شان کنم
مو به مو...
+ عید غدیر
دهم مهر هزار و سیصد و نود و چهار
نزدیک های اذان مغرب
17 و 20 دقیقه
+یک تماس خوب
عیدی مخصوص
سادات که میوه های باغ فدکند
زیبا و قشنگ و خوشگل و بانمکند
هستند ستــاره سمـاوات عــلـــی
هـرچند زیــادند ولــی بـاز تکـــنـد
+الهی شب های نجف نصیبتون
+التماس دعا
+یک هشتمم سیده
گاهی
وسط گریه هام؛
میشینم رو به روی خودم،
تو چشام زل میزنم
و
میپرسم:
واقعا ارزش گریه کردن داره این مسئله؟؟؟
یه کسی تو وجودم جواب میده:
مگه چاره ای جز گریه داری؟؟؟
+ یه زیارت نیابتی عیدی شما دوستان
+عیدتون مبارک و التماس دعا
امروز
در این روز مقدس،
کلاس اول ی شدم...
امروز
شدم،
دانش آموز مکتب مولا جانم...
امروز
طلبه
شدم...
الهی
بحق حضرت بابا جانم،
طلبه ای باشم
که
طالب م شوند،
خودشان....
+ تا اطلاع ثانوی ارشد را موکول کردم
به سال های بعد از طلبگی...
آقا جان
ممنون....
انگار
روح م رو نوازش کردن...
دیدم ش
آروم تر شدم...
+گاهی فکر میکنی لحظه های آخرته
ولی نیست....
یکی
انگار؛
تویِ گوشِ من؛
روضه ی باز میخواند....
آن قدر
بی محابا می بارند؛
که
محکوم به
سرما خوردگیِ ساختگی ام...
+ وای از قرص هایی که مادر
پیشنهاد میکند؛
تا پیشرفت نکند؛
این سرماخوردگی...