بار الها
عجلم را تو به تاخیر انداز
چند روزی ست دلم؛
تنگِ
محرم
شده است....
بار الها
عجلم را تو به تاخیر انداز
چند روزی ست دلم؛
تنگِ
محرم
شده است....
خدایا
شکر که مسلمون م
شکر که شیعه ام
شکر که امروز برام عید
شکر که رهبر بالا سرم هست
شکر که ایران زندگی می کنم
شکر که خونواده دارم
شکر که دوستای خوب دارم
شکر که
کنار بچه هایی قلم می زنم که
خیلی وقتا وباشون بوی خدا میده....
+بچه ها ممنونم که هستید
+ممنونم که خیلی وقت ها تو پستاتون فقط خدا رو دیدم و دیگر هیچ
+باشین و خوب باشین
+عیدتون مبارک
+التماس دعای فراوون
مادر؛
نمی دانم
کی می خریَم و کجا می بریَم...
فقط امسال رزق فاطمیه ما را کنار بگذار...
به غریب سامرا...
+پارسال بی نظیر و غیر منتظره دستم رو گرفتن
+تا محرم هر کس خواست قالب وب ش عطر سیب سرخ بگیره در خدمتم
در حدی که از دستم بر بیاد
اگر برای هدرتونم عکس فرستادین؛ همون اعمال میشه:))
اینم عیدی شما
یکی از دوستام داره صلوات جمع میکنه
تا
با دلش ببره سامرا؛
بده هدیه به آقا...
گفت بین صلواتتون حاجتاتونم بخواین :))
دل من دایورته رو دل اون
تا اذان مغرب وقت دارید صلواتاتونو بریزین به دلم:))
+یادتون باشه برات فاطمیه و اشک محرم رو تو روزای عید بگیرید...
+عیدتون مبارک
+التماس دعا :))
کی می دونه
چطور می تونم "قالب بلاگ درست کنم"
و
"آهنگ بذارم برا بلاگم"
؟
+کسی می تونه برام بسازه؟؟؟
هنوز
بوی تعفّن ش ؛
توی چشام هست...
+ارزش دیدن هم نداره
+واقعا مردم ما رو چی فرض کردن و اینو ساختن؟؟
+حتی ارزش نداره آدم واسه نقد ببینتش
+نه داستان قوی نه جذابیت اه اه اه
میاد داخل..
(با جیغ گفته میشه)
-اینا چیه گرفتی؟
به اینا میگی سیب زمینی؟
(با شرمندگی و کمی ترس)
+خب مگه سیب زمینی خوب چه شکلیه؟
(از قیافش خندم می گیره)
-شبیه تو...
و می زنم زیر خنده...
+از سری مکالمات من با خودم :))
اگر قبول کنیم نصف یک رابطه رو تشکیل میده
پس موظفیم هنرمند باشیم...
چرا؟
تا اعصاب طرف مقابل رو داغون ننماییم...
نصف دیگر رابطه هم گوش دادن هست
اونم هنر می خواد...
چرا؟
تا سوء تفاهم الکی ایجاد نکنیم
و
تصمیم نادرست نگیریم...
+الان واضحه اعصابم خورده یا اعلام کنم؟؟؟
آن قدر سر درد
نه
درد سر دارم
که
با هر قدم
حس میکنم فرشی می شوم بر تنِ زمین...
دلم تکیه گاه می خواهد
از جنس تو...
پلک راستم؛
هواییم میکند...
بار چندمی ست که به پرواز در آمده...
کاش قاصدکی باشد
از سوی تو...
+ اینجا هوا سرده و برای من که سینوزیت دارم یعنی سر درد
+از صبح دانشگاه بودم و این یعنی خستگی
+کلی آدم رو مغزم پاتیناژ رفتن این یعنی کلافگی
+چشام درد میکنه و عینکم و نمی زنم این یعنی چشم درد
+فقط دلم می خواهد با تو حرف بزنم
+زیر بارون موندم و موهام خیس خیس این یکی یعنی تازه شدن :)
سوال:
پس کی کربلا می طلبدم؟
جواب:
هر وقت کربلا را طلبیدی...
سوال:
کی کربلایی می شوم؟
جواب:
آن گاه که کرب و بلایی شدی...
+ :((
+از سری مکالمات نیمه شب های من با خودم
شرمنده ام که
تو می خوانی ام و من آماده سفر نیستم...
شرمنده ام که
مهر حرم در دل ما انداخته ای و دلم حرم سراست...
شرمنده ام که
مادرت هیئتی ام کرد و من فقط محرّم ی شدم...
شرمنده ام ارباب
شرمنده تر ز آب
نمی دانم اگر قاب چشم هایم
آن گنبد طلایی و پرچم سرخ ش شود؛
چه می شود!
شاید همان جا، جان دادم!
آرام جانم کی می طلبی ام؟؟
+اللّهم ارزقنا حرم
روزهایی که نماز صبحم قضا میشه؛
حس میکنم جوهر مشکی پاشیدم به زندگیم...
باقی نمازها رو با عذاب وجدان می خونم
خجالت می کشم دعا کنم
دلم می خواد
اون روز خدا یواشکی نگاهم کنه نه مستقیم...
چه روزهای سختی هستن
+خدایا نصیب هیچ بنده ای نکن.
دلم شور می زند
آن قدر که
گاهی
حس می کنم
قلبم به روزگار دریاچه ارومیه گرفتار شده است...
چای آلبالو
کنار تو
بالای کوه
زیر برف
آخ که می چسبد...
در عجب م!
من چطور اسیر نگاهی هستم
که
هیچ وقت نگاهم نکرد؟!!
+حتی تصوری هم ندارم...
ترس از آینده جانم را می خورد!
راستی؛
تنهایی بهتر است
یا
عاقلانه عاشق شدن؟؟!!
دوست دارم عاشقانه عاقل شوم!
پیام می دهم و جواب می دهد...
می پرسد:
این وقت شب بیداری؟
می گویم:
من عاشقم و تو فارغ!!
من خوابم نمی برد از خیال یار
تو که هم پیاله یاری چرا جانم؟؟