خودنویسی ها

خودنویسی ها

اینجا پیله کرم ابریشمی ست که؛
هوای پروانه شدن در سر دارد
و
شهادت آغاز پروانه بودن است
من
یک
بچه مذهبی ام؛
و
امروز تولد امام رضا(ع) ست.


+حالا که آخر های محرم است؛
این عکس را می گذارم
به آن امید که اربعین؛
این پاهای پیاده به کربلا رسیده باشند...



+اویِ من ها و منِ او ها و بویِ باران ها
را دسته بندی کردم تا راحت تر بخوانی شان
باشد ان شاءالله باهم برای رسیدن به خدا
رمز دار اند و رمز فقط به روشن های آشنا داده می شود...

پیام های کوتاه
  • ۶ فروردين ۹۴ , ۱۲:۱۴
    آیکن
  • ۲۸ اسفند ۹۳ , ۱۷:۵۳
    آیکن
  • ۲۱ اسفند ۹۳ , ۱۳:۰۶
    آیکن
  • ۱۶ اسفند ۹۳ , ۱۹:۵۰
    آیکن
  • ۱۶ اسفند ۹۳ , ۱۴:۲۴
    آیکن
  • ۱۳ اسفند ۹۳ , ۲۲:۰۲
    روضه
آخرین نظرات
گردنبندی ست که خداوند آویخته ست به گردنم.

هرچه تنگ تر می شود؛

آرام تر می شوم.

۲ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۴۶
پاک باخته
سی و سه دانه تربت کنار رشته ای سبز...


+حتی خیالش هم دلبری می کند.

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۴۴
پاک باخته
وقتی نگاهم به نگاهت گره می خورد؛

بی انتها در من تکثیر می شوی.

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۴۳
پاک باخته
آنقدر مرا تنگ در بر گرفته ای

که 

گاهی فراموش می کنم:

بی تو

این طوفان مرا خواهد برد!

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۴۲
پاک باخته
بی هوا سوار شدم اما اشتباهی.

من،

اتوبوس

و

شهر که زیر پایمان است!


+حالم بدجور گرفته بود.

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۳۸
پاک باخته
یعنی دلم وقتی به سوی باب الجواد متمایل می شود...

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۳۸
پاک باخته
عصاره ی عشق را با کمی محبت و تندی نگاهم ؛به آن اضافه می کنم...

دوست دارم این معجون مرهم قلبت باشد...

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۳۶
پاک باخته
گاهی باید ساعت ها نشست

 و به

زنده بودن زندگی میان رفتارهایشان غبطه خورد!


+بعضی ها عجیب عزت مندند...

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۳۵
پاک باخته
عاشق حاج ابراهیم همتم...

دوست دارم داستان ازدواجم مثه خودش پر هیجان باشه....


+نیمه ی پنهان ماه رو حتما بخونید.

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۳۲
پاک باخته
چه راه هایی را که امتحان کردم 

و 

به بن بست رسیدم.

هـــــــــــــــــعــــــــــــــــــــــــــــــی...


+رابطه ات را با خدا اصلاح کن؛خدا رابطه ات را با دیگران اصلاح می کند.

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۳۱
پاک باخته
نمازت را اول وقت و به جماعت بخوان...


+این روز ها بدجور به در بسته خورده بودم!

۰ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۲۹
پاک باخته

هر بار که در خانه فریاد می زنم ؛

نصف عمرم کم می شود.


+ایها الناس من روحیاتم با داد زدن سر شما سازگار نیست!

مجبورم نکنید...

۱ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۲۷
پاک باخته
هرچه من به رویت نمی آورم؛ تو هم هیچ نگو...

هر چه من قصه را می اندازم گردن بقیه ؛به رویت نیاور...

فقط طعنه نزن!


+سنگ پای قزوین را از رو برده با طعنه هایش...

۲ نظر ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۷:۲۷
پاک باخته
بعضی وقت ها هست که دوست داری،

خاص باشی..

حتی برای یک نفر...

۸ نظر ۱۹ دی ۹۲ ، ۲۰:۴۰
پاک باخته
-رفیق داری؟

-نه!

خب حاج آقا اینجا بشین!

-رفیق داری؟

نه!

و خودش می نشیند!



+مکالمه یک زن روستایی با دختر و پسری جوان در اتوبوس...

۱ نظر ۱۹ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۹
پاک باخته
دوست دارم یک نفر باشد که

بلد باشد 

غافلگیرم کند...

۲ نظر ۱۹ دی ۹۲ ، ۲۰:۳۷
پاک باخته
هنوز هم کاسه های نذری بزرگ ترین واسطه اند!!


+شعله زردش اساسی چسبید...

۲ نظر ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۵:۳۳
پاک باخته
مرد برای رفع دلتنگیاش؛

 گریه نمیکنه قدم می زنه...


+گریه نمی کنم نه اینکه سنگم...

۱ نظر ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۵:۳۲
پاک باخته
دارم به آرام بخش دلم فکر می کنم...

به روضه اربابم ح س ی ن...

۱ نظر ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۵:۳۰
پاک باخته
آتشفشان دلم همین روز ها فوران خواهد کرد....
۱ نظر ۱۸ دی ۹۲ ، ۱۵:۲۹
پاک باخته