گاهی هست
که
دلم می خواهد،
تمام شوم...
اما
تا می خواهم
گریه کنم،
صدایی
از اعماق جانم،
فریاد می زند...
این هم
می گذرد
غم مخور...
گاهی هست
که
دلم می خواهد،
تمام شوم...
اما
تا می خواهم
گریه کنم،
صدایی
از اعماق جانم،
فریاد می زند...
این هم
می گذرد
غم مخور...
قصه
از بوییدن
زلف تو آغاز شد...
هر شب جمعه
هیئت را
به عشق تو
آمدم...
هر شب جمعه
شب را
با رویای زیارت تو
صبح کردم...
شدم
اهل...
شدم
سر به راه...
چه شد که به اینجا رسیده ام؟!
آه
آه
آه
و
بازم هم آه جگر سوز
که نمی دانم
چه چیزی
از تو بریدست مرا....
امیرم
بی تو می میرم...
دستمو بگیر
نزار اشتباه برم...
هیچ چیز
نمی توانست
امشب
مرا انقدر
آرام کند جز تو...
شب زیارتی ح س ی ن است
دلت که می گیرد،
کافی ست رو به مشهد کنی...
پخش زنده اینترنتی حرم
زل زدم به
مشبک های ضریح
و
با تو حرف زدم...
آرام نشدم...
شماره را گرفتم
و
به تو زنگ زدم...
وای
چه لذتی داشت
نفس کشیدن
پشت تلفن
در صحنت...
فقط
تو آرامم میکنی آقا جان...
امام رضایی
که
یک سال و اندی ست
سنگ صبور این دل شکسته است...
که هر وقت که دلم می گیرد،
می طلبد مرا...
دوستت دارم امام من...
منتظرم
تا دوباره اذن دخول دهید،
آقا جان...
دقت کردی
آدما تو ناخود آگاهشون
از یه جایی به بعد
بجای شما میگن تو....
+دیالوگ
یک قفل،
زنجیرم کرده...
انگار
نمیتوانم درست نفس بکشم...
سیاهی غریبی
در من
ریشه می دواند...