خودنویسی ها

خودنویسی ها

اینجا پیله کرم ابریشمی ست که؛
هوای پروانه شدن در سر دارد
و
شهادت آغاز پروانه بودن است
من
یک
بچه مذهبی ام؛
و
امروز تولد امام رضا(ع) ست.


+حالا که آخر های محرم است؛
این عکس را می گذارم
به آن امید که اربعین؛
این پاهای پیاده به کربلا رسیده باشند...



+اویِ من ها و منِ او ها و بویِ باران ها
را دسته بندی کردم تا راحت تر بخوانی شان
باشد ان شاءالله باهم برای رسیدن به خدا
رمز دار اند و رمز فقط به روشن های آشنا داده می شود...

پیام های کوتاه
  • ۶ فروردين ۹۴ , ۱۲:۱۴
    آیکن
  • ۲۸ اسفند ۹۳ , ۱۷:۵۳
    آیکن
  • ۲۱ اسفند ۹۳ , ۱۳:۰۶
    آیکن
  • ۱۶ اسفند ۹۳ , ۱۹:۵۰
    آیکن
  • ۱۶ اسفند ۹۳ , ۱۴:۲۴
    آیکن
  • ۱۳ اسفند ۹۳ , ۲۲:۰۲
    روضه
آخرین نظرات

۷۹ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

بار الها 

         عجلم را تو به تاخیر انداز


                                       چند روزی ست دلم؛


                                        تنگِ

                                                     محرم

                                                                    شده است....

۱۰ نظر ۱۸ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۷
پاک باخته

خدایا

شکر که مسلمون م

شکر که شیعه ام

شکر که امروز برام عید

شکر که رهبر بالا سرم هست

شکر که ایران زندگی می کنم

شکر که خونواده دارم

شکر که دوستای خوب دارم

شکر که

                     کنار بچه هایی قلم می زنم که 

                                                      

                       خیلی وقتا وباشون بوی خدا میده....


+بچه ها ممنونم که هستید

+ممنونم که خیلی وقت ها تو پستاتون فقط خدا رو دیدم و دیگر هیچ

+باشین و خوب باشین

+عیدتون مبارک

+التماس دعای فراوون

۹ نظر ۱۸ مهر ۹۳ ، ۱۳:۱۱
پاک باخته

مادر؛

نمی دانم

کی می خریَم و کجا می بریَم...

فقط امسال رزق فاطمیه ما را کنار بگذار...

به غریب سامرا...




+پارسال بی نظیر و غیر منتظره دستم رو گرفتن

+تا محرم هر کس خواست قالب وب ش عطر سیب سرخ بگیره در خدمتم

در حدی که از دستم بر بیاد

اگر برای هدرتونم عکس فرستادین؛ همون اعمال میشه:))

اینم عیدی شما

۴ نظر ۱۸ مهر ۹۳ ، ۱۳:۰۲
پاک باخته

یکی از دوستام  داره صلوات جمع میکنه

تا

با دلش ببره سامرا؛

بده هدیه به آقا...

گفت بین صلواتتون حاجتاتونم بخواین :))

دل من دایورته رو دل اون 

تا اذان مغرب وقت دارید صلواتاتونو بریزین به دلم:))



+یادتون باشه برات فاطمیه و اشک محرم رو تو روزای عید بگیرید...

+عیدتون مبارک

+التماس دعا :))

۲ نظر ۱۸ مهر ۹۳ ، ۱۲:۵۶
پاک باخته
خدایا

دلم برای حرف زدن با تو تنگ شده است...
زیر نور مهتاب
وسط بیابان های جنوب...



+چقدر زود بد شدم:((
+چند روزه به اضطرار که میفتم؛
سر نمازم گریم میگیره...
این نشونه خوبیه
۹ نظر ۱۷ مهر ۹۳ ، ۰۳:۴۳
پاک باخته

کی می دونه 

چطور می تونم "قالب بلاگ درست کنم" 

و

"آهنگ بذارم برا بلاگم"

؟



+کسی می تونه برام بسازه؟؟؟

۵ نظر ۱۵ مهر ۹۳ ، ۲۳:۳۵
پاک باخته

هنوز 

بوی تعفّن ش ؛

توی چشام هست...




+ارزش دیدن هم نداره

+واقعا مردم ما رو چی فرض کردن و اینو ساختن؟؟

+حتی ارزش نداره آدم واسه نقد ببینتش

+نه داستان قوی نه جذابیت اه اه اه

۴۷ نظر ۱۵ مهر ۹۳ ، ۲۱:۲۳
پاک باخته

میاد داخل..


(با جیغ گفته میشه)

-اینا چیه گرفتی؟

به اینا میگی سیب زمینی؟


(با شرمندگی و کمی ترس)

+خب مگه سیب زمینی خوب چه شکلیه؟


(از قیافش خندم می گیره)

-شبیه تو...


و می زنم زیر خنده...



+از سری مکالمات من با خودم :))

۸ نظر ۱۵ مهر ۹۳ ، ۲۰:۵۵
پاک باخته

اگر قبول کنیم نصف یک رابطه رو تشکیل میده

پس موظفیم هنرمند باشیم...

چرا؟

تا اعصاب طرف مقابل رو داغون ننماییم...

نصف دیگر رابطه هم گوش دادن هست

اونم هنر می خواد...

چرا؟

تا سوء تفاهم الکی ایجاد نکنیم

و

تصمیم نادرست نگیریم...


+الان واضحه اعصابم خورده یا اعلام کنم؟؟؟

۱۰ نظر ۱۵ مهر ۹۳ ، ۱۹:۱۳
پاک باخته

آن قدر سر درد

نه

درد سر دارم

که 

با هر قدم 

حس میکنم فرشی می شوم بر تنِ زمین...

دلم تکیه گاه می خواهد

از جنس تو...

۲ نظر ۱۵ مهر ۹۳ ، ۱۸:۵۱
پاک باخته

پلک راستم؛

هواییم میکند...

بار چندمی ست که به پرواز در آمده...

کاش قاصدکی باشد

از سوی تو...




+ اینجا هوا سرده و برای من که سینوزیت دارم یعنی سر درد

+از صبح دانشگاه بودم و این یعنی خستگی

+کلی آدم رو مغزم پاتیناژ رفتن این یعنی کلافگی

+چشام درد میکنه و عینکم و نمی زنم این یعنی چشم درد

+فقط دلم می خواهد با تو حرف بزنم

+زیر بارون موندم و موهام خیس خیس این یکی یعنی تازه شدن :)

۴ نظر ۱۵ مهر ۹۳ ، ۱۸:۴۵
پاک باخته

سوال:

پس کی کربلا می طلبدم؟

جواب:

هر وقت کربلا را طلبیدی...

سوال:

کی کربلایی می شوم؟

جواب:

آن گاه که کرب و بلایی شدی...



+ :((

+از سری مکالمات نیمه شب های من با خودم

۹ نظر ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۵۳
پاک باخته

شرمنده ام که

تو می خوانی ام و من آماده سفر نیستم...

شرمنده ام که

مهر حرم در دل ما انداخته ای و دلم حرم سراست...

شرمنده ام که

مادرت هیئتی ام کرد و من فقط محرّم ی شدم...


شرمنده ام ارباب

شرمنده تر ز آب

۳ نظر ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۴۹
پاک باخته

نمی دانم اگر قاب چشم هایم

آن گنبد طلایی و پرچم سرخ ش شود؛

چه می شود!

شاید همان جا، جان دادم!

آرام جانم کی می طلبی ام؟؟


+اللّهم ارزقنا حرم

۴ نظر ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۴۶
پاک باخته

روزهایی که نماز صبحم قضا میشه؛

حس میکنم جوهر مشکی پاشیدم به زندگیم...

باقی نمازها رو با عذاب وجدان می خونم

خجالت می کشم دعا کنم

دلم می خواد

اون روز خدا یواشکی نگاهم کنه نه مستقیم...

چه روزهای سختی هستن


+خدایا نصیب هیچ بنده ای نکن.

۱ نظر ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۲۳
پاک باخته

دلم شور می زند

آن قدر که

گاهی

 حس می کنم

قلبم به روزگار دریاچه ارومیه گرفتار شده است...

۲ نظر ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۲۲
پاک باخته

چای آلبالو

کنار تو

بالای کوه

زیر برف

آخ که می چسبد...

۴ نظر ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۱۷
پاک باخته

در عجب م!

من چطور اسیر نگاهی هستم

که

 هیچ وقت نگاهم نکرد؟!!



+حتی تصوری هم ندارم...


۲ نظر ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۰۳
پاک باخته

ترس از آینده جانم را می خورد!

راستی؛

تنهایی بهتر است 

یا

عاقلانه عاشق شدن؟؟!!



دوست دارم عاشقانه عاقل شوم!

۲ نظر ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۰۲
پاک باخته

پیام می دهم و جواب می دهد...

می پرسد:

این وقت شب بیداری؟

می گویم:

من عاشقم و تو فارغ!!

من خوابم نمی برد از خیال یار

تو که هم پیاله یاری چرا جانم؟؟

۲ نظر ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۲:۰۰
پاک باخته